بدون عنوان
امروز روز معلمه.ظهر رفتم خونه مامان اینا.مامنو بابا هردوتاشون هم خونه بودن.هردوشونو بوس کردمو روز معلم از طرف خودمو نی نی تبریک گفتم.عصری هم وقت دکتر داشتم.با همسری رفتیم دکتر.دکتر سونوکیتو که گذاشت هرچی تلاش کرد نتونست ضربان قلب نی نی را بشنوه.داشتم سکته میکردم.دکتر گفت برو سونو.رفتیم سونو اقای منشی گفت واسه امروز اصلا وقت نداریم.اونقدر بهش التماس کردمو گریه کردم که اخرش راضی شد من اخر وقت سونو بشم.اونجا نشسته بودم فقط دعا میخوندم و گریه میکردم.همسری هم دست کمی از من نداشت.ساعت ٨.٣٠نوبت ما رسید.به دکتر گفتم مثل اینکه جنین قلب نداره.سونوگرافی که کرد صدای قلب نی نی را گذاشت من بشنوم همین که صدای قلبشو شنیدم نفس راحتی کشیدم.خیلی ترسیده بو...
نویسنده :
مامان
16:35