آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

آرتین عشق مامان

عشق و امیدم آرتین

آرتین عزیزم از اولین روزی که فهمیدم تو با منی همه ی درد و دل و حرفهایم برای تو و تمام آرزو و خواسته هایم برای توست.تو عزیز من و بابایی هستی و ما عاشق و دلبسته ی تو.

این عکس اولین روزیه که ما صورت ماه تو رو دیدیم و تو روشنی بخش زندگیمون شدی

بدون عنوان

امروز روز معلمه.ظهر رفتم خونه مامان اینا.مامنو بابا هردوتاشون هم خونه بودن.هردوشونو بوس کردمو روز معلم از طرف خودمو نی نی تبریک گفتم.عصری هم وقت دکتر داشتم.با همسری رفتیم دکتر.دکتر سونوکیتو که گذاشت هرچی تلاش کرد نتونست ضربان قلب نی نی را بشنوه.داشتم سکته میکردم.دکتر گفت برو سونو.رفتیم سونو اقای منشی گفت واسه امروز اصلا وقت نداریم.اونقدر بهش التماس کردمو گریه کردم که اخرش راضی شد من اخر وقت سونو بشم.اونجا نشسته بودم فقط دعا میخوندم و گریه میکردم.همسری هم دست کمی از من نداشت.ساعت ٨.٣٠نوبت ما رسید.به دکتر گفتم مثل اینکه جنین قلب نداره.سونوگرافی که کرد صدای قلب نی نی را گذاشت من بشنوم همین که صدای قلبشو شنیدم نفس راحتی کشیدم.خیلی ترسیده بو...
23 دی 1391

بدون عنوان

واسه امروز وقت سونو دارم قراره امروز جنسیت نی نی مشخص بشه.درسته که واسم هیچ فرقی نداره ولی دوست دارم بدونم.فرزند عزیزم پسر باشی یا دختر دوست دارم یک فرزند خوشگل ومهربون ومتین باشی.دوست دارم بهترین دوستم تا اخر عمرم باشی.دوست دارم همه به وجودت افتخار کنن.ساعت ٨ از سونوگرافی شاهین وقت داشتیم.ساعت ٨.٣٠نوبت ما رسید.دکتر همه جای بدنتو به ما نشون میداد.یکدفعه هم گفت جنسیتش هم پسر.منو همسری هم یک نگاهی بهم کردیمو خندیدیم.پس شدی پسر نازنین ما.پشت وپناه من و بابا و خانواده.خیلی دوست دارم پسرمممممممممممممم.١٤فروردین ٩١
23 دی 1391

بدون عنوان

امروز از دکتر قوامی برای ساعت ٧ عصر وقت سونو گرفتم.عصری هم با همسری رفتیم سونو.تقریبا ساعت ٨بود که نوبت ما رسید.وای که نی نی وقتی دکتر تورو نشون من دادقلبم داشت از جاش کنده میشد مثل یک ماهی کوچولو بودی که هی اینور اونور میرفتی.وقتی قلبتو نشون دادکه داشت مثل قلب گنجشک میزد از خوشحالی داشتم سکته می کردم.اون لحظه بهترین لحظه زندگی من بود.قربونت برم.تو عشق بزرگ زندگی منی.٦اسفند نود
23 دی 1391

بدون عنوان

امروز قرار بود برای اولین بار بریم سونو.عصری همسری اومد باهم رفتیم هفده شهریور.چون وقت نگرفته بودیم گفتیم اولین سونوگرافی که دیدیم بریم تو.همسری رفت ماشینو پارک کنه.منم رفتم تو.چون اقای دکتر می خواست بره گفت زود بیا تو منم تنهایی رفتم تو.نی نی رو که برای اولین بار دیدم قلبم داشت از جاش کنده میشد.وای خدای من من تو وجودم یدونه نی نی دارم.اونم یه نی نی خوشگل.دکتر گفت جنین سالمه وحدود٦-٧هفته است و١٢میلی هستش یعنی اندازه یک لوبیا.قربون لوبیام بررررررررم
23 دی 1391

بدون عنوان

امروز وقتی جواب ازمایشو گرفتم دیدم نوشته مثبت داشتم از خوشحالی پر درمی اوردم.اولین کاری که کردم دو رکعت نماز شکر خوندم بعد زنگ زدم به خاله سولماز و خبرشو دادم.خاله هم عالمو ادمو خبردار کرد.اصلا باورم نمیشد.خدا جونم ممنونم.عصری هم همسری اومد دنبالم.وقتی بهش گفتم حامله ام باورش نمیشد.بعد که جوابو نشونش دادم اونقدر خوشحال شد انگار دنیارو بهش دادن.قربون نی نی خوشگلم بم من.٢١دی ماه نود
23 دی 1391
1